زندگینامه شاعر مجردی که به دست امام حسین(ع) شفا گرفت
به گزارش مجله نازلارا، رهی معیری از آن دست شاعران عاشق پیشه ای است که اگر کسی دیوان اشعارش را هم نداشته باشد، حتما ترانه های عاشقانه او همچون خزان عشق، به کنارم بنشین، دیدی که رسوا شد دلم، نوای نی را شنیده است
به گزارش خبرنگاران و به نقل از مهر ، محمدحسن معیری در سال 1288 شمسی در تهران و در خانه محمدحسن خان موید خلوت، فرزند معیرالممالک نظام الدوله وزیر خزانه دوره ناصرالدین شاه به دنیا آمد. خانواده اش همگی از عظیمان علم و سیاست بود. پدرش نست به بایزید بسطامی عارف عظیم و فروغی غزل سرای دوره قاجار می برد و مادر آذری الاصل و نوه بدیع السلطنه بود. دوران تحصیل ابتدایی اش را در مدرسه ثروت در خیابان لاله زار سپری کرد و آنگاه راهی مدرسه دارالفنون شد. شعر را نیز از همان سال های جوانی شروع کرد و اشعارش در مجلات ادبی آن روزگار چاپ می شد.
رباعی زیر اولین تجربه شعری محمد حسن بود:
کاش امشبم آن شمع حرف می آمد
وین روز مفارقت، به شب می آمد
آن لب که چون حسان ماست، دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب می آمد
داستان شفا دریافت از امام حسین(علیه السلام)
محمد حسن نوزده روز بود که در حال اغما و بیهوشی به سر می برد. او هنوز شانزده سال بیشتر نداشت. مادر بر بستر فرزند اشک می ریخت و دعا می کرد. محمد حسن در آن زمستان سرد سال 1304 سرمایی سخت خورده و ذات الریه نموده بود. هیچ امیدی هم به بهبود نداشن. حتی دکتر یونس خان افروخته، طبیب خانوادگی آنها و دکتر نیلیگان انگلیسی و دکتر ویلهلم آلمانی و لقمان الملک مالک هم نتوانسته بودند کاری از پیش ببرند. او باید زنده بماند، آخر اول جوانی اش است. و ابد غزل بسراید. شعر باید بگوید. این را مادرش از خدا می خواست.
محمد حسن جوان پاک و فرهیخته تنها تن به قضای الهی سپرده است و فقط توسل می جوید و دعا می نماید. اگر شفا هم می خواهد امشب وقت آن است، چه شب مبارکی شب تولد امام حسین (ع)، نیمه های شب عرق سردی بر پیشانی اش می نشیند. ناگاه از بستر برمی خیزد، گویی همه دردهای عالم از وجودش کنده شده اند. محمد شفا گرفته است. این معجزه است معجزه عظیم زندگی اش. همان شب با کمال خلوص و اعتقادی کامل شعری می سراید و تقدیم مولایش می نماید. این شفایافته محمد حسن شانزده ساله شاعر عظیم و غزل سرای نامی عصر ما - رهی معیری - است.
عاشقی که ازدواج نکرد
از حوادث دوران جوانی او یکی هم ماجرای دلدادگی اش به دختری است که سخت بدو دل بسته بود اما او نیز سرنوشتی مشابه شهریار داشت. دختر با مردی ثروتمند ازدواج کرد و محمدحسن را با آن شور و شوق جوانی و آشفتگی و التهاب رها کرد.
این راز تا 40 سال نهفته بود و تنها وقتی ترانه سیرم از زندگی را سرود از راز این عشق و شیفتگی پرده برداشته شد. شاید علت تجردش تا خاتمه عمر همین سرخوردگی و ناکامی باشد.
حضور در محافل ادبی
معیری شعر را پناه و درمان دردهای پنهان خود می دانست. امیری فیروزکوهی ضمن اشاره به محافل ادبی آن عصر و حضور خود رهی در انجمن ادبی قدس می نویسد: من و او هر دو از نوآموزان و حاشیه نشینان انجمن بودیم، قصایدی در مدح ائمه اطهار، به خصوص سرور اولیا و سیدالشهدا حضرت امام حسین بن علی صلوه الله علیهما با تغزلاتی درست به شیوه فرخی و سروش می سرود و می خواند که واقعا بالنسبه به متن و وضع آن روزها و مایه اعجاب و تحسین همه حضار، به خصوص اساتید انجمن می شد تا آنجا که گاهی پهلو پهلوی قصاید ایشان می زد و حمله را به حیریت و تعجب می انداخت.
از دیگر انجمن هایی که رهی در آن شرکت می کرد انجمن ادبی حکیم نظامی به مدیریت وحید دستگردی بود. در انجمن های فرهنگستان ایران، انجمن روابط فرهنگی ایران و پاکستان، جامعه باربد، انجمن موسیقی ملی و دیگر انجمن ها نیز همکاری می کرد. در سال 1313 و در 25 سالگی تخلص رهی را برگزید. او که اکنون شایعه مطرح روزگاه خود بود، حضوری فعال در مطبوعات پیدا کرد و اشعار جدی و طنز او در مجلات ادبی آن روزگار چاپ شد. دو سال نیز مسوول صفحه شهر اطلاعات هفتگی بود.
رهی پس از فراغت از تحصیل در اداره ثبت، شهرداری تهران، وزارت کار، خدمات اداره انتشارات و مطبوعات، وزارت اقتصاد ملی و وزارت پیشه و هنر مشغول خدمات اداری و دولتی بود. پس از انصراف از کارهای دولتی به رادیو رفت و تصنیف ها و ترانه ها و آهنگ های بیشماری ساخت. هنوز هم پس از گذشت سالیان، شعر و آوازهای رهی خاطرات تلخ و شیرین مردم را زنده می سازد. رهی در این مدت با استادان موسیقی و آهنگسازان معروفی چون استاد ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی و رضا محجوبی همکاری مداوم و مستمر داشت.
مرگ پس از مناجات با خداوند
رهی سفرهایی نیز به خارج از ایران کرد. از جمله سفر به ترکیه (1136)، اتحاد جماهیر شوروی شوروی سابق (1337)، انگلستان (1339)، ایتالیا و فرانسه (1338)، افغانستان (1341) و پاکستان (1346). انتها پس از یکدوره بیماری ممتد سرطان معده، علیرغم سفر به انگلستان جهت مداوا پس از 48 ساعت بیهوشی در شامگاه روز پنجشنبه به هوش آمد. خوردنی خواست و سیگاری طلب کرد و اندکی با خداوند مناجات نمود و آیاتی از کلام الهی خواند و پس از ادای این سخنان که خدایا پناهم تویی و خود را به تو واگذار می کنم در 58 سالگی در بامداد روز آدینه 24 آبانماه سال 1347 به خواب ابدی فرو رفت. پیکر پاکش پس از تشییع گسترده دوستدارانش در آرامگاه ظهیر الدوله تجریش به خاک سپرده شد.
رهی جز زیبایی صورت به سیرت زیبا و نیک و مهربانی در میان دوستانش شهره بود. ایمان قوی و بردباری از ویژگی های اخلاقی رهی بود. در طول عمرش هرگز کلامی درشت بر لب نراند، دلی را نیازارد. مثل تخلصش خاک ره و رهی بود. همانطور که خود گفته بود.
در هوای دوستداران خویشم رهی
در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
طبعی بلند داشت و از قید مادیات وارسته بود. تنها از مال جهان کتابخانه ای داشت که آن را درست یکسال پیش از مرگش به مجلس شورای شورای ملی اهدا کرد. این مجموعه شامل 23 جلد کتاب خطی و 1662 جلد کتاب چاپی بود و این عمل انسان محبت آمیز گویای عشق فرهنگی و مناعت طبع و بلندنظری او است.
رهی جز قصایدی که در وصف پیامبر و علی بن ابیطالب و حضرت رضا سروده، تلمیحات و اشاراتی به مسائل دینی بخشی از اشعار رهی ستایش نامه های اوست. ستایش استادان ادب،هنرمندان، شاعران گذشته و امروز و .... اشعار رهی در دو مجموعه نام های سایه عمر و آزاده چاپ شده است. سایه عمر برای نخستین بار در سال 1343 و به همت موسسه انتشارات امیرکبیر نزدیک ده بار چاپ شده است. و مجموعه شعر دیگر وی به نام آزاده پس از مرگ شاعر و با مساعدت برادرش در انتشارات زوار سال 1348 چاپ شد.
بخش قابل توجهی از آثار رهی را طنزهای وی تشکیل می دهد. طنزهای سیاسی و اجتماعلی او با امضای زاغچه، شاه پریون، حق گو، گوشه گیر در نشریات فکاهی آن روزگاه همچون بابا شمل، تهران مصور، توفیق و ... منتشر شد.
منبع: جام جم آنلاین